چکیده:
این مقاله به بررسی ضوابط ترجمه قرآن می پردازد. نویسنده در آغاز به تعریف ضوابط ترجمه پرداخته و سپس ضوابط ترجمه را به دودسته تقسیم می کند.
1- ضوابط مؤثر در اعتبار ترجمه مثل وجود شرایط خاص در مترجم، دوری جستن از اعمال رأی و رعایت مبانی و اصول.
2- ضوابط مؤثر در کمال ترجمه.
نویسنده در این راستا از عناوین زیر نام می برد:
سلاست ترجمه، امانت در ترجمه، جداسازی متن از توضیحات، رعایت علایم سجاوندی، اختصار در ترجمه، نظم در ترجمه، توجه به دلالت آیه، گزینش نزدیک ترین معادل،انتقال بار عاطفی و سبک بیان، توجه به ارتباط بخش های متن، ترجمه نکردن آیات متشابه و حروف مقطعه، چاپ متن قرآن در ترجمه، توضیح در پاورقی.
كليد واژهها: ترجمه قرآن، ضوابط ترجمه، اعتبار ترجمه، کمال ترجمه، سلاست ترجمه، علایم سجاوندی، حروف مقطعه، سبک بیان، بار عاطفی ترجمه.
آرى فنّ ترجمه همچون تفسير، داراى ضوابط و قواعد خاص خويش است كه اين ضوابط دو گونه است:
مهمترين اين ضوابط عبارتند از:
1 - ترجمه قرآن توسط مترجم داراى شرايط انجام گيرد.
2 - در ترجمه قرآن از ترجمه و تفسير به رأى پرهيز شود.
3 - در ترجمه قرآن مبانى و اصول آن رعايت شود.(1)
رعايت نكردن اين ضوابط در ترجمه قرآن، آن را نامعتبر مىسازد، چرا كه اگر مترجم داراى شرايط نباشد مثلاً شرايط مفسّر قرآن را نداشته باشد تفسير و ترجمه بدون علم و تخصص مىكند كه يكى از مصاديق تفسير به رأى و حرام و ممنوع است. و همين گونه اگر كسى مبانى و اصول ترجمه را رعايت نكند در بيشتر موارد به ورطه ترجمه به رأى مىلغزد.
البته ممكن است بگوييم: هر چند كه همه مترجمان نيكوست كه ضوابط ياد شده را در ترجمه رعايت كنند اما تأثير خاص اين ضوابط مخصوص ترجمه قرآن است. يعنى ممكن است كسى ترجمه به رأى در آثار افلاطون انجام دهد و موجب بى اعتبار شدن ترجمه خويش گردد و كارى غير اخلاقى به شمار آيد. اما اين مطلب حرام شرعى به شمار نيايد، اما در ترجمه قرآن، ترجمه به رأى، همچون تفسير به رأى حرام است چون نسبت دادن چيزى به خدا و نوعى افتراء است.
بيشتر اين ضوابط و قواعد، مخصوص ترجمه قرآن نيست؛ بلكه لازم است كه در تمام ترجمهها رعايت شود، تا ترجمه استوار و دقيق و با كمالتر شود، اما رعايت نكردن اين ضوابط موجب بى اعتبارى ترجمه نمىشود. البته اين ضوابط و قواعد به صورت حداقلّى و ناخودآگاه توسط همه مترجمان رعايت مىشود، ولى رعايت كامل آنها لازم است.
برخى از مهمترين اين قواعد و ضوابط عبارتند از:
ترجمه قرآن بر اساس تعريفى كه از مخاطب آن مىشود شكل مىگيرد و سطح علمى آن مشخص مىشود و سبكهاى مختلفى پيدا مىكند،(2) اما در همه اقسام ترجمه مىتوان به دو زبان سخن گفت:
اول: زبان ثقيل، مشكل و پيچيده همراه با اصطلاحات فنى و علمى.
دوم: زبان ساده، روان و سليس كه براى مخاطب، زودياب و خوش فهم باشد، و بتواند در كوتاهترين زمان و به راحتى پيام كلام را درك كند.
روشن است كه ترجمه بايد علمى، استوار و صحيح باشد، ولى اين مطالب با رعايت سادگى و روانى و سلاست منافات ندارد.
آية اللَّه مكارم شيرازى در پى نوشت ترجمه خود، بر روان، گويا و در عين حال دقيق و محكم بودن ترجمه پافشارى مىكند و يادآور مىشود كه از زبان روزمره توده مردم استفاده كرده است.(3)
دكتر بى آزار شيرازى نيز «روان بودن» را لازمه هر ترجمه مىشمارد.(4)
برخى نويسندگان نيز نوشتهاند كه: «از به كارگيرى اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه قرآن بايد پرهيز كرد زيرا ترجمه براى عموم است».
يادآورى: به كار بردن اصطلاحات علمى و فنى در ترجمه براى مخاطبان عام، مناسب نيست، اما اگر سبك ترجمه، سبك فنى و علمى باشد مثلاً ترجمه براى متخصصين خاص (در آيات پزشكى - كيهانشناسى - فقهى) انجام گيرد، در اين موارد استفاده از اصطلاحات فنى بدون اشكال بلكه لازم است. البته مناسب است در ابتداى ترجمه اين مطلب گوشزد شود.
و نيز هيئت علماى الأزهر در مورد ترجمه قرآن تأكيد كردهاند كه: «تا آنجا كه ممكن است تفسير (= ترجمه تفسيرى) خالى از اصطلاحات و مباحث علمى باشد؛مگر آنچه را كه فهم آيه مىطلبد.(5)
ترجمه مطلوب، ترجمه پايبند است، يعنى محتوا و ظرايف لفظى كلام، به صورت كامل در ترجمه منعكس شود، و كم و زياد نگردد.
به عبارت ديگر مترجم بر اساس ديدگاه و گرايشهاى كلامى، سياسى و... در ترجمه عمل نكند و ترجمه قرآن را آئينه افكار و سليقههاى شخصى خويش ننمايد. و به بيان حسنين هيكل نويسنده مصرى در هنگام ترجمه، تأليف جديد نكند.
البته گاه براى فهماندن بهتر معناى كلام، مترجم ناچار مىشود كه برخى مطالب را به ترجمه بيفزايد كه در اين موارد آنها را در داخل پرانتز يا كروشه مىگذارد تا با متن اصلى مخلوط نشود.
و نيز برخى مترجمان ممكن است مطالب جزيى (مثل حروف عطف و...) را از زبان مقصد حذف كنند يا معادلى براى آن نيابند كه در اين موارد لازم است اين مبنا و مطلب را در مقدمه ترجمه اعلام كنند. و موارد ترجمه ناشده را در فهرستى جداگانه اعلام نمايند.
يكى ديگر از نمادهاى امانت در ترجمه، اعلام منابع و متون مورد استفاده در ترجمه است. استفاده از متن ترجمههاى ديگر و تجربيات آنها امرى طبيعى و ضرورى است ولى اعلام نكردن آنها در مقدمه يا انكار آنها، امرى خلاف اخلاق و اصل امانت دارى است. و گاهى نوعى سرقت علمى به شمار مىآيد.
يكى از قواعد ترجمه، جداسازى متن از توضيحات به وسيله پرانتز يا علائم مشابه است، تا خواننده بتواند ميان كلام الهى و كلام مترجم تفاوت بگذارد و اشتباه نشود.
مثال: «وَمَا يَعْلَمُ تأويلهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران/7)
فيض الاسلام: «در حالى كه (كسى) جز خدا و راسخون يعنى استواران و توانايان در علم و دانش (پيغمبر و ائمه معصومين صلوات اللَّه عليهم اجمعين) تأويل و معناى آيات متشابه را نمىدانند.»
مثال ديگر: «فَمن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِن بِاللَّهِ» (بقره /256)
فيض الاسلام: «پس كسى كه به طاغوت يعنى به هر معبود و پرستيده شدهاى جز خدا كافر شود. و به خدا ايمان آورد».
مثال ديگر: «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ» (بقره/29)
بهبودى: «او همان خدايى است كه نعمتهاى زمين را براى مهمانى شما مردم آفريد سپس به سوى آسمان پركشيد و گازهاى آسمانى را در قالب هفت پيكر آسمانى پيراست...»
در اين مثالها لازم بوده كه مواردى كه توضيح مترجم است در پرانتز گذاشته مىشد و از متن جدا مىگشت.
يكى از قواعد ترجمه در عصر حاضر، رعايت علائم نگارشى مانند ويرگول، نقطه، پرانتز، كروشه و...، بر اساس كاربردهاى صحيح هر كدام و يا اعلام موارد كاربرد توسط مترجم است.
عدم رعايت اين قاعده موجب لغزش در فهم ترجمه يا ابهام آن مىشود، از اين رو ضرورت ويرايش ترجمه روشنتر مىشود.
مثال: «قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ» (بقره/217)
فولادوند: بگو: «كارزار در آن، گناهى بزرگ و ]بازداشتن از[ راه خدا.»
در اين ترجمه واژه «گناهى» اضافه مترجم است كه لازم است داخل پرانتز قرار گيرد ولى قرار نگرفته است و واژه «بازداشتن» معادل «صدّ» است كه در متن آيه است و لازم است بيرون از كروشه باشد.
مثال ديگر: «إنّ الَّذيِنَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ» (بقره/6)
فولادوند: در حقيقت كسانى كه كفر ورزيدند - چه بيمشان دهى، چه بيمشان ندهى - برايشان يكسان است؛ ]آنها [نخواهند گرويد.»
در اين ترجمه جمله «چه بيمشان دهى و چه بيمشان ندهى» بعنوان جمله معترضه آمده است در حالى كه جزء اصلى جمله است.
مثال ديگر: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» (بقره/7)
معزّى: «مهر نهاد خدا بر دلهاشان و بر گوش ايشان و برديدگان ايشان پردهاى».
در اين ترجمه لازم بود كه بعد از «برگوش ايشان» ويرگول آيد سپس جمله «و بر ديدگان ايشان پردهاى» آيد تا معلوم شود كه پرده مربوط به چشمها است.
از طرف ديگر زياده روى در استفاده از علائم نگارشى نيز گاه خسته كننده است و لزومى ندارد:
مثال: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمُ» (توبه /36)
فولادوند: در حقيقت، شماره ماهها نزد خدا، از روزى كه آسمانها و زمين را آفريده، در كتاب ]علم[ خدا، دوازده ماه است، از اين ]دوازده ماه[، چهارماه، ]ماه [حرام است.
در اين ترجمه كه بخشى از آيه است علامت «كاما و كاما نقطه» هفت بار تكرار شده است كه لزومى ندارد.
يكى از تفاوتهاى ترجمه و تفسير، مختصر بودن ترجمه و مفصل بودن تفسير است. البته در ترجمه تفسيرى (= ترجمه آزاد) برخى توضيحات ضرورى در پرانتز اضافه مىشود. اما نبايد اين مطلب به حد افراط برسد به طورى كه ترجمه به اندازه يك تفسير، مفصل شود؛ همانطور كه گاه در ترجمه مرحوم فيض الاسلام ديده مىشود. رعايت اين قاعده، مرز ترجمه و تفسير را مشخص و روشن مىسازد.
البته در اينجا لازم است به دو نكته توجه شود:
اول اينكه مترجم تلاش نمايد (بويژه در روش ترجمه تفسيرى آزاد) كه دخالت عناصر تفسيرى را به حداقل برساند و از توضيحات اضافى بكاهد.
دوم اينكه هرگاه اختصار كلام با روان بودن ترجمه در تعارض بود، روان بودن و خوش فهم بودن ترجمه را بر اختصار مقدم دارد و ترجمه را همراه با توضيحات كوتاه داخل پرانتز و... بياورد.
معادل يابى در ترجمه كارى لازم، دقيق و طاقت فرساست، و همسان سازى معادلهاى كلمات كارى دشوارتر است، ولى به هر حال ضرورى است، چرا كه اين همسان سازى، نظم كلمات و آيات و همگونى آنها را در ترجمه منعكس مىسازد. و يكى از نقدهايى كه معمولاً به ترجمهها زده مىشود عدم رعايت اين قاعده است.
بنابراين در تركيبها و جملهها و كلمات مشابه، لازم است كه از پيش معادليابى دقيق انجام شود و بر اساس آن سراسر ترجمه عمل و يكسان سازى شود.
مثال: واژه «انّ» در فارسى حدود 12 معادل دارد: همانا، بدرستى، براستى، در حقيقت، در واقع، به تحقيق، هر آينه، قطعاً، حتماً، بى شك، بى ترديد، البته.
مترجم قرآن وظيفه دارد كه از قبل معادل «انّ» را انتخاب كند يا اگر براساس كاربردهاى مختلف آن چند معادل انتخاب مىكند، اعلام نمايد، تا نظم همگونى كلمات و آيات در ترجمه منعكس و روشن شود.
براى مثال: انّ + لام تأكيد = قطعاً (مثل هود /9 و 10) و لام تأكيد = حتماً (مثل هود /118).
برخى نويسندگان با طرح «يكسانى و هماهنگى ترجمه قرآن»، ابعاد آن را اين گونه برشمرده است:
الف: يكسانى در ترجمه اسمها و فعلها (مثل: حكيم، حليم، غفور...)
ب: يكسانى در ترجمه حروف (مثل: من بعضيه، كم استفهامى، لام جحود و...)
ج: يكسانى در ترجمه تعبيرها و تركيبهاى مشابه (مثل: متاع الحيوة الدنيا...)
د: يكسانى در ترجمه جملات مشابه (مثل: ثم استوى على العرش و...)
ه: يكسانى در ترجمه آيات مشابه (مثل: فباى آلاء ربكما تكذبان...)
و: يكسانى در ترجمه ساختهاى نحوى قرآن (مثل مفعول له، جمله حاليه و...)
ز: يكسانى در ترجمه الگوهاى بيانى (مثل هل عسيتم -ها انتم هؤلاء...)
ح: يكسانى در تقديرهاى مترجم و ويرايش و نثر ترجمه.(6)
مثال: «وَ لاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ» در ترجمه الهى قمشه چند گونه ترجمه شده است (هود /37) «و درباره ستمكاران كه البته بايد غرق شوند ديگر سخن مگوى»
)مومنون /27): «و به شفاعت ستمكاران )حتى فرزند نااهلت) با من سخن مگو (و تقاضايى مكن) كه البته آنها بايد همه غرق شوند.»
مثال ديگر: «بالبينات و الزّبر»: در ترجمه شاه ولى اللَّه محدث دهلوى چند گونه ترجمه شده است:
(آل عمران/184) «حجتها و صحيفهها»
(نحل /44) «دلائل و كتابها»
(فاطر /25) «نشانههاى واضح و نامههاى الهى»
تذكر: البته در مورد معادل يابى لازم است به وجوه و نظائر و مترادفها توجه ويژه شود.
در ترجمه مىتوان از سه نوع نثر استفاده كرد:
الف: نثر عاميانه، كه از سطح نازل ادبى برخوردار است، و مناسب كتابهاى علمى و معتبر نيست.
ب: نثر اديبانه: كه زبانى فاخر، شيرين و زيبا دارد و همراه با واژگان و اصطلاحات جديد و گاه نامأنوس براى عموم مردم است.
مثال: «وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ» (مدثر /45)
خرمشاهى: و با ژاژ خايان ژاژ خايى مىكرديم.
واژه «ژاژ خايان» در بين مردم فارسى زبان عصر ما چندان رايج نيست از اين رو در ترجمه جمعى، از «فرو رفتگان (در باطل) و آية اللَّه مكارم شيرازى از «اهل باطل» و فولادوند از «هرزه درايان» استفاده كردهاند.
ج: نثر معيار، كه واژگان آن رسا، استوار و قابل فهم براى عموم مردم است. يعنى نثرى كه در كتابهاى معتبر و متون علمى (بدون لحاظ اصطلاحات فنى) به كار مىرود.
در ترجمه قرآن نثر قسم سوم مطلوب است تا مخاطب براى فهم آن دچار مشكل نشود و ترجمه گرفتار ابتذال و عوام زدگى نشود. به عبارت ديگر در ترجمه قرآن نبايد از لغات غير مشهور، مشكل و عاميانه بهره جست. البته رعايت اين ضابطه و قاعده در همه ترجمه دشوار است اما لازم است مترجم قرآن حداكثر تلاش خود را بنمايد.
آية اللَّه مكارم شيرازى در مورد نثر مورد استفاده خويش در ترجمه مىنويسند:
«اين ترجمه( از نوع ترجمه به زبان توده مردم است و به همين دليل در بسيارى از موارد الفاظ عربى كه آميخته به زبان فارسى شده و جزيى از آن گرديده و كاملاً مأنوس است به جاى واژههاى فارسى «سره» نامأنوس نشسته است، زيرا هدف «لسان قوم» بوده كه قرآن بر آن تأكيد دارد، نه «لسان ادباى قوم» و مقصود اصلى هم معانى است نه ارائه يك متن اديبانه».(7)
البته مقصود ايشان از زبان قوم و زبان توده مردم، نثر عاميانه نيست، بلكه مقصود ايشان همان نثر معيار است، از اين رو در ترجمه نيز همين راه را پيمودهاند.
يادآورى: در زبان معيار فارسى برخى واژگان عربى وجود دارد كه در طول اعصار به كار رفته و بومى شده است و معناى آن نزد مردم واضح است و امروزه جزيى از زبان فارسى به شمار مىآيد كه گاهى معادليابى براى آنها دشوار و نامأنوس مىشود. مثل واژههاى: ايمان، زكات، خُمس، مؤمن، كافر، منافق و... كه هر يك بار معنايى خاص خود را دارد.
اما گاه برخى واژههاى عربى در زبان فارسى به كار مىرود كه معناى آن نزد مردم واضح نيست و نياز به ترجمه دارد. مثل واژه «تقوا» كه مفهوم اجمالى آن را مردم متوجه مىشوند، اما مفسران و مترجمان نيز در مورد معناى آن اختلاف نظر دارند، از اين رو به معناى: پرهيز، ترس و خودنگهدارى و... آوردهاند، پس لازم است كه مترجم موضع خود و معناى كلمه را روشن سازد و معادل فارسى مأنوس آن را به كار برد.(8)
مثال: «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» (بقره /2)
دهلوى: رهنماست پرهيزكاران را.
خواجوى: راهنماى تقوى پيشگان است.
فارسى: هدايت است براى پرهيزكاران.
مكارم: مايه هدايت پرهيزكاران است.
ترجمه جمعى: راهنماى پارسايانِ (خودنگهدار) است.
يكى از نويسندگان در اين مورد مىنويسد: «بايد با دقت تمام، محتواى هر آيه با دلالتهاى لفظى آن، چه اصلى و چه تبعى، مورد عنايت قرار گيرد».(9)
مثال: در همان آيه «نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ» (مدثر /44) معناى اصلى «فرو رفتن با فروروندگان» است، اما با توجه به سياق آيات و تفسير آنها كه در مورد دوزخيان و عوامل دوزخى شدن است، روشن مىشود كه معناى «فرو رفتن در باطن» است. از اين رو بر مترجم لازم است كه به اين مطلب توجه كند و به نوعى در پرانتز به «باطل» اشاره كند.
مثال ديگر: «حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ االأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ» (بقره /187)
بهبودى: «تا آن لحظه كه نخ سفيد در اثر روشنايى نور فجر از نخ سياه ممتاز شود.»
در اين ترجمه مترجم گمان كرده است كه «خيط» به معناى حقيقى خود يعنى «نخ» است در حالى كه معناى كنايى آن مقصود است؛ يعنى رشته سفيد بامداد از رشته سياه (شب) بر شما نمودار گردد.
برخى از صاحبنظران در اين مورد مىنويسند: «بايد با انتخاب نزديكترين معانى و مناسبترين قالب در زبان مقصد، معنى و مفهوم كامل آيه در متن ترجمه شده ظاهر شود.»(10)
مثال: در مورد «خائضين» (مدثر/44) ملاحظه شد كه برخى به «ژاژخايان»، «اهل باطل»، «هرزهدرايان» و «فرو روندگان (در باطل)» ترجمه كرده بودند.
و نيز «تقوا» را برخى به معناى «پرهيز»، «تقوا»، «پارسايى» و «خودنگهدارى» ترجمه كرده بودند كه لازم است با توجه به عرف زبان مقصد و فهم مخاطبان در هر زمان؛ نزديكترين و دقيقترين معادل انتخاب شود كه در مورد ياد شده به نظر مىرسد معناى اخير اين گونه است. چرا كه واژه «تقوا» در اصل از ريشه «وقى» به معناى «حفظ خويش از زيان» است.(11) و اين معنى با خودنگهدارى و پارسايى سازگارتر است تا پرهيزكارى، چرا كه تقوا به معناى گوشه نشينى و كنارهگيرى نيست، بلكه به معناى ماندن ميان اجتماع و حفظ خويش است.
و نيز واژه «مالك» در آيه «مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (حمد /4) در ترجمه سراج، معادل فارسى «صاحب اختيار» آمده ودر ترجمه محدث دهلوى معادل «خداوند» آورده شده است. در حالى كه خود واژه «مالك» در فارسى امروز رساترين معادل «مالك» در زبان عربى است و كاملاً در فارسى بومى شده است.
هر جمله يا گروهى از جملات، بار عاطفى خاص خويش را دارند، گاهى متن، يك واقعه جنگى و حماسى را حكايت مىكند و گاهى يك مبحث اخلاقى را بيان مىكند و گاهى يك صحنه دلخراش را به تصوير مىكشد و... كه هر كدام سبك و بار عاطفى و شيوه بيان خاصى در زبان مبدأ دارد و مترجم مىتواند با هنرنمايى خاصى آنها را به زبان دوم منتقل كند. اين بار عاطفى جمله نه تنها موجب تأثيرگذارى بيشتر متن در مخاطب مىشود، بلكه گاهى موجب فهم بهتر متن نيز مىشود، انتقال بار عاطفى جملات، گاه در سبك بيان و گاهى در انتقال فضاى عاطفى و احساسى و گاهى به وسيله علائم نگارشى تعجب و سؤال و مانند آن تحقق مىيابد.
برخى نويسندگان در مورد ترجمه نوشتهاند:
«مترجم بايد متن مورد نظر را به گونهاى ترجمه كند كه تأثير متن ترجمه شده كم و بيش همانند تأثيرى باشد كه متن اصلى آن در خواننده خود ايجاد كرده است».(12)
و از برخى ديگر حكايت شده كه پنج خصوصيت بايد در متن ترجمه شده باشد تا بتواند تأثير مشابه بگذارد:
الف: محتواى متن مبدأ، به صورت كامل به زبان مقصد انتقال يابد.
ب: شيوه بيان، حتى الإمكان در ترجمه حفظ شود.
ج: نوع و سبك متن مبدأ و ويژگىهاى آن در ترجمه حفظ شود.
د: روانى كلام، يعنى ترجمه، زبانى ساده، روشن و طبيعى داشته باشد وخالى از جملات و تعبيراتى باشد كه با معيارهاى زبان مقصد نامأنوس است.
ه: انتقال روح متن مبدأ، متن در مثل، به جنگل مىماند؛ درختان نبايد مانع از آن شوند كه مترجم جنگل را نبيند، مترجم بايد روح اثر را درك نمايد... و هم پيام و هم منظور نويسنده را انتقال دهد.(13)
آية اللَّه معرفت در مورد ترجمه مىنوسد:
«يجب فى الترجمة أن تكون وافية بتمام أبعاد المعنى المراد من الأصل، حتى فى نكاته و دقائقه الكلامية ذات الصلة بأصل المراد، كنايةً أو تعريضاً أو تحزّناً أو تحسّراً أو تعجيزاً، و نحو ذلك من أنحاء الكلام المختلف فى الايفاء و البيان، و المختلف فى الأسلوب و النظم و غير ذلك مما هو معروف.»(14)
مثال: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرِتْ × وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ × وَ إِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ × وَ إِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ × وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ × وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ × وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ» (تكوير /7-1)
فولادوند: «آن گاه كه خورشيد به هم در پيچد، و آن گاه كه ستارگان همى تيره شوند، و آن گاه كه كوهها به رفتار آيند، وقتى شتران ماده وانهاده شوند، و آن گاه كه وحوش را همى گرد آرند، درياها آن گاه كه جوشان گردند، و آن گاه كه جانها به هم در پيوندند.»
تذكر: در اين ترجمه مترجم تلاش كرده كه وزن و قافيه همه آيات همسان باشد؛ همانطور كه متن آيات سوره تكوير اين گونه است.
مثال ديگر: «ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ» (دخان /49) است كه بار عاطفى سرزنش دوزخيان را دارد، ولى در ظاهر (بدون لحاظ سياق آيات قبل) مدح مخاطب است. مترجم لازم است در اين گونه موارد به نوعى بار عاطفى جمله را در ترجمه منعكس سازد و بيان كند كه اين جمله كنايهآميز است.
بررسى: انتقال سبك بيان و بار عاطفى جملات نه تنها براى تأثيرگذارى كه براى فهم مطلب نيز مؤثر است، ولى توجه به اين نكته لازم است كه در برخى موارد نمىتوان تمام بار عاطفى و سبك بيان را به زبان مقصد منتقل كرد پس اين مطلب امرى نسبى است.
بخشهاى مختلف هر متن، قرينههايى براى فهم آن متن در بر دارد، گاه يك قسمت موجب تخصيص و يا تقييد قسمت ديگر مىشود و يا ارتباط يك بخش با بخش قبل نكتهاى لطيف را در بردارد.
در قرآن كريم نيز همين گونه است، و از همين جاست كه بحث روش تفسير قرآن به قرآن و شيوه تفسير موضوعى آيات قرآن مورد توجه مفسران اخير قرار گرفته است.(15)
برخى صاحبنظران بر اين مطلب تأكيد كرده و توجه به ساير آيات الهى را از مبانى و شرايط مفسّر دانستهاند.(16) و در اين راستا «لزوم انتقال از ترجمه و تفسير گسسته به ترجمه و تفسير پيوسته» را مطرح كردهاند. و بر ترجمه تفسير طبرى، اشكال مىكنند كه چرا ترجمه آيات را به صورت گسسته آورده است؛ مثل جملههايى كه ربطى به همديگر ندارند.(17) و نيز ظهور اشاعره و اخبارىها را از عوامل گسسته شدن ترجمه و تفسيرهاى قرآن بر مىشمارند.(18)
دكتر محمد عبداللَّه دراز نيز قرآن را به تابلوى نقاشى نفيسى تشبيه مىكند كه اگر نظرمان را به جزء كوچكى از آن محدود كنيم، جز رنگهاى متنوع در كنار هم نمىيابيم، بلكه بايد به عقب برگرديم تا ميدان ديدمان وسيع شود و اين تابلوى زيبا و بديع را يكجا و يكپارچه ببينيم.»(19)
آيةاللَّه خويى نيز پيوستگى آيات را به مرواريدهايى تشبيه مىكند كه به رشته نظم در آمده است.(20)
و از نظر امام خمينى حتى «بسم اللَّه» هر سوره بر حسب مسلك اهل معرفت متعلق به خود آن سوره است... و به حسب هر سورهاى كه متعلّق بسم اللَّه در لفظ و مظهر آن در معنى است، معناى بسم اللَّه مختلف مىشود.»(21)
علامه طباطبايى نيز در مورد پيوستگى آيات بر آن است كه: «بايد تمامى آيات متناسب با آن )آيه( را مورد توجه قرار داد و در آن به تحقيق و اجتهاد پرداخت.»(22)
و فخر رازى نيز معتقد است كه «اكثر لطايف قرآن در ترتيب و روابط آيات نهفته است.»(23)
و شهيد صدر نيز معتقد است كه «بايد تفسير از بريده و گسسته به حالت پيوسته تحوّل يابد» و روش تفسير موضوعى را موجب شكوفا شدن تفسير مىداند و تفسير بريده و تجزيهاى را موجب ركود انديشه اسلامى در زمينه قرآنى مىداند. (بر خلاف علم فقه كه روش موضوعى موجب بالندگى آن شده است).(24)
بررسى: توجه به پيوستگى و ارتباط بخشهاى مختلف هر متن، براى فهم و تفسير و ترجمه آن لازم است و عدم توجه به اين مطلب گاهى موجب لغزش مىشود.
اين مطلب در ترجمه و تفسير قرآن نيز لازم است چرا كه ترجمه خلاصه تفسير است و مترجم براى فهم آيات و تفسير و ترجمه آن لازم است كه به آيات مشابه و مخالف و قرائن موجود در آيات و سورههاى ديگر توجه كند.
آية اللَّه معرفت يكى از شرايط ترجمه را اين مطلب مىداند:
«بايد حروف مقطعه در اوايل سور بدون ترجمه و كلمات متشابه مانند «برهان» در آيه 28/ يوسف «دابّة» در آيه 28/نمل و «اعراف» در آيه /46 اعراف به همان حالت ابهام ترجمه شود و از شرح و تبيين آنها خودداى شود.»(25)
يكى از نويسندگان در اين مورد مىنويسد:
«بايد حروف مقطعه در اوايل سور بدون ترجمه و توضيح به همان حالت ابهام ترجمه شود».(26)
از اين رو مىبينيم كه در ترجمههاى: خواجوى، فارسى، مجتبوى، پور جوادى، مصباح زاده، سراج، دهلوى، ياسرى، آيتى، فولادوند، شعرانى و خرمشاهى، حروف «الم» در اول سوره بقره ترجمه نشده است.
در مورد حروف مقطعه قرآن بيش از ده ديدگاه وجود دارد، كه برخى آن را حروف اسرارآميز و برخى از متشابهات مىدانند و برخى حروف ساده معمولى مىدانند كه در راستاى هماوردطلبى قرآن در اعجاز آورده شده است.(27)
به هر حال اين حروف چه اسرارآميز باشد يا حروف معمولى به همان صورت حرفى در ترجمه منعكس مىشود.
اما دليلى بر ترجمه نكردن كلمات متشابه قرآن نداريم. يعنى اگر مترجم بتواند بر اساس تفسير آيه به معناى نزديك آن يا معادل متشابهى در فارسى دست يابد و آن را با توضيح مختصرى در پرانتز روشنتر سازد؛ مانعى از ترجمه نيست؛ چون معناى نسبى را ترجمه مىكند؛ اما اگر نتواند چنين معادلى بيابد، حق با آية اللَّه معرفت است.
آيةاللَّه معرفت در اين مورد مىنويسد:
«لازم است متن ترجمه شده قرآن كنار متن عربى قرار بگيرد تا مراجعهكننده در صورت مواجه شدن با اشكال، بدان مراجعه كند و اين توهم پيش نيايد كه ترجمه مىتواند جاى قرآن را بگيرد.(28)
برخى نويسندگان يكى از شرايط و ضوابط ترجمه قرآن را اينگونه نوشتهاند:
«لازم است متن ترجمه شده قرآن، كنار متن عربى قرار گيرد تا مراجعه كننده در صورت مواجه شدن با اشكال بدان مراجعه كند و اين توهّم پيش نيايد كه ترجمه مىتواند جاى قرآن را بگيرد.»(29)
بررسى: اين شيوهاى است كه اكثر مترجمان قرآن در طول تاريخ پيمودهاند و همانطور كه نويسنده ياد شده بيان كرد وجود متن قرآن در كنار ترجمه مفيد است و موجب بركت و تقدس كتاب و نشر قرآن نيز مىشود. اما شرط لازم در ترجمه قرآن نيست.
چرا كه ممكن است ترجمه قرآن بدون متن اصلى براى افرادى كه عربى نمىدانند چاپ شود و اين ترجمه كم حجمتر و سبكتر خواهد بود. البته در اين موارد مىتوان واژه «ترجمه قرآن» را بر روى جلد و در شناسنامه نوشت كه توهّم جايگزينى پيش نيايد. بويژه كه در ترجمه متون مقدس دينى در سطح دنيا امروزه از روش نشر ترجمه بدون متن زياد استفاده مىشود. هر چند تفاوت اساسى آنها با قرآن در اين است كه در حدود آنان متن اصلى وجود ندارد.
برخى نويسندگان يكى از ضوابط ترجمه را اين گونه برشمردهاند:
«علاوه بر دقت و رسايى در ترجمه، بايد مشكل وجود آيات متشابه، منسوخ و غيره در آن مرتفع گردد، بدين منظور بايد در موارد فوق با اشارهاى در پاورقى، ضمن بيان خصوصيات آيات فوق، مخاطبين را به آيات توضيح گر هدايت نمود تا كه خطر كج فهمى در اين گونه آيات مرتفع گردد.»(30)
و هيئت علماى الازهر نيز اعلام كردند كه:
«(مترجم) عرضه كننده نظريات علمى و تجربى مانند تفسير علمى رعد و برق و يا نظريه ستاره شناسان در تفسير آيات مربوط نباشد، بلكه آيه را به آنچه لفظ عربى بر آن دلالت دارد تفسير (= ترجمه تفسيرى) نمايد و موضع عبرت و هدايت در آن آشكار گردد. اگر نياز به توسعه در تحقيق پارهاى از مسائل بود، هيئتِ مذكورِ آن را در حاشيه تفسير قرار دهد.»(31)
اصل اين مطلب صحيح است كه مترجم همچون مفسر وظيفه دارد كه آيات متشابه را به محكمات قرآن ارجاع دهد تا معناى آنها روشن شود و از انحرافات احتمالى عقيدتى جلوگيرى گردد. و براى مثال: «يدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (فتح /10) را با توجه به آيه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» (شورى /11) ترجمه كند: «دست (قدرت) خدا بالاى دستهاى آنهاست».
به عبارت ديگر اين ضابطه نتيجه روش تفسير قرآن به قرآن و همبستگى آيات است.
و نيز لازم است كه مترجم به برهانهاى عقلى و علوم تجربى قطعى در ترجمه توجه كند و در موارد لزوم از اين قرائن براى تفسير و ترجمه آيات استفاده كند. كه اين مطلب نيز به مبانى تفسير بازمىگردد.
البته براى انجام اين منظور راههاى مختلفى وجود دارد؛ از جمله:
الف: بيان توضيحات در پاورقىها، همانطور كه نويسنده فوق الذكر فرمود و آقاى مجتبوى در ترجمه خويش از همين شيوه بسيار استفاده كرده است.
ب: بيان توضيحات در پرانتز و كروشههاى داخل متن، چنان كه در مثال بالا آورديم.
1 - شرايط مترجم و ترجمه به رأى و مبانى و اصول ترجمه در مباحث مستقلى مورد بررسى قرار مىگيرد.
2 - روشها و سبكهاى ترجمه قرآن در مقاله مستقلى مورد بررسى قرار گرفته است. 3 - القرآن الكريم با ترجمه حضرت آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى، انتشارات مدرسة الامام على بن ابيطالبعليه السلام، پى نوشت، قطع جيبى، 1378 ش.
4 - بىآزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، 299/1.
5 - مجله الأزهر، شماره 70، صفحه 649-8 و زرقانى، محمدبن عبدالعظيم، مناهل العرفان، 67-5/2.
6 - ترجمان وحى، ش 1، مقاله يكسانى و همگونى ترجمه قرآن، مرتضى كريمى نيا، صفحه 18-7.
7 - القرآن الكريم با ترجمه حضرت آية اللَّه العظمى مكارم شيرازى، پى نوشت، صفحه دوم، 1378 ش.
8 - در مورد واژه «تقوى» در بند 9 (انتخاب نزديكترين معادل در زبان مقصد) توضيح خواهيم داد.
9 - اصول و مبانى ترجمه، على نجار، صفحه 32.
10 - تاريخ قرآن، محمد هادى معرفت، صفحه 199، چاپ چهارم، 1381 ش.
11 - نك: التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، سيد حسن مصطفوى، ماده «وقى».
12 - بررسى ترجمههاى قرآن كريم، سهراب مروتى، پايان نامه كارشناسى ارشد دانشگاه تهران، ص 18.
13 - فصلنامه مترجم، سال اول، شماره 1، صفحه 18-17 به نقل از آقاى فان دونگ ينك (Fan Zhon yqing)
14 - معرفت، محمد هادى، التفسير و المفسرون فى ثوبه القشيب، 116/1.
15 - نك: مقدمه تفسير الميزان، علامه طباطبايى و تفسير موضوعى پيام قرآن، آية اللَّه مكارم شيرازى، و منشور جاويد، آية اللَّه سبحانى و تفسير موضوعى قرآن مجيد، آية اللَّه جوادى آملى و...
4 - بىآزار شيرازى، عبدالكريم، قرآن ناطق، 299/1.
17 - همان، 377/1.
18 - همان، /380.
19 - مدخل الى القرآن الكريم، عرض تاريخى و تحليلى مقارن، صفحه 120.
20 - خويى، ابوالقاسم، البيان فى تفسير القرآن، ص 93-2.
21 - خمينى، روحاللَّه چهل حديث، صفحه 547.
22 - طباطبايى، محمد حسين الميزان، 76/3.
23 - تفسير كبير فخر رازى، به نقل از البرهان فى علوم القرآن، زركشى، 53-2/1.
24 - التفسير الموضوعى و التفسير التجزيى فى القرآن الكريم، صفحه 24-8.
25 - تاريخ قرآن، معرفت، محمد هادى، صفحه 200.
26 - نجار، على، اصول و مبانى ترجمه، صفحه 33.
27 - نك: الميزان، نمونه، مجمع البيان و تفاسير ديگر ذيل آيه اول سوره بقره و آيه اول سوره آل عمران.
28 - معرفت، محمد هادى، تاريخ قرآن، صفحه 200.
29 - نجار، على، اصول و مبانى ترجمه، صفحه 33.
30 - تقىپور، ولىاللَّه، تدبّر در قرآن، صفحه 324.
31 - مجله الأزهر، ش 70، ص 649-648 و مناهل العرفان، 65-67/2.